عمومی زندگی سرگرمی خوابیدن عاشقانه عاشقانه

عمومی: زندگی سرگرمی خوابیدن عاشقانه عاشقانه سرگرمی هزار و یک شب عاشقانه ها

  • خرید کتاب از گوگل
  • چاپ کتاب PDF
  • خرید کتاب از آمازون
  • خرید کتاب زبان اصلی
  • دانلود کتاب خارجی
  • دانلود کتاب لاتین
  • توجه: در صورتی که فایل دارای ایراد است یا حقوق نویسنده رعایت نشده با ما تماس بگیرید

    گت بلاگز اخبار اجتماعی معلمی که بدنبال ثبت نامش در گینس است

    زنگ در را که می‌زنیم پسرش به اسقبالمان می‌آید. خودش هم جلوی در ایستاده و خوشامد می‌گوید. اندام نحیف و صدای آرامی دارد ولی خوشرو و مهربان به نظر می‌رسد. صدایش به

    معلمی که بدنبال ثبت نامش در گینس است

    معلمی که بدنبال ثبت نامش در گینس است

    عبارات مهم : ریاضی

    زنگ در را که می زنیم پسرش به اسقبالمان می آید. خودش هم جلوی در ایستاده و خوشامد می گوید. اندام نحیف و صدای آرامی دارد ولی خوشرو و مهربان به نظر می رسد. صدایش به قدری آرام است که سرم را کمی جلو می برم تا بتوانم بهتر بشنوم..

    به گزارش ایسنا، زنگ در را که می زنیم پسرش به اسقبالمان می آید. خودش هم جلوی در ایستاده و خوشامد می گوید. اندام نحیف و صدای آرامی دارد ولی خوشرو و مهربان به نظر می رسد. صدایش به قدری آرام است که سرم را کمی جلو می برم تا بتوانم بهتر بشنوم. حافظه عجیبی دارد؛ هنوز اسم و فامیل و مشخصات ظاهری شاگردانش را فراموش نکرده و سررسیدی دارد که تاریخ تولد و شماره تلفن اغلب آنها را نوشته و هرسال روز با تماسی روز تولدشان را تبریک می گوید.

    استاد حسین وحیدی، معلمی 92 ساله و متولد هشتم اسفند 1304 قزوین هست. هشت سالی در قزوین معلمی می کند و سال 1331 به پایتخت کشور عزیزمان ایران انتقال یافته و در شمیران مشغول تدریس می شود. سال 55 بعد از 32 سال خدمت بازنشسته می شود. با این حال به تدریس ریاضیات ادامه می دهد و حالا رکورد ملی طولانی ترین وقت تدریس را از آن خود کرده و 73 سال است پیوسته درس می دهد و می خواهد این رکورد را در گینس هم ثبت کند.

    معلمی که بدنبال ثبت نامش در گینس است

    لبخند از لبانش محو نمی شود و می گوید: «زمانی بود که 13 ساعت در روز درس می دادم ولی حالا دیگر توان ندارم و روزی دو ساعت تدریس می کنم. یادم نمی آید حتی یک ماه درس نداده باشم. حتی به عتبات عالیات و حج هم که مشرف شدم آنجا به فرزند ها ریاضی می گفتم و اگر روزی بیاید که آن روز درس ندهم خسته می شوم. تا زمانی که نفس دارم می خواهم معلم باشم.»

    زنگ در را که می‌زنیم پسرش به اسقبالمان می‌آید. خودش هم جلوی در ایستاده و خوشامد می‌گوید. اندام نحیف و صدای آرامی دارد ولی خوشرو و مهربان به نظر می‌رسد. صدایش به

    از او پرسش می کنم این علاقه به معلمی از کجا می آید؟ به شاگردانش که دور تا دور اتاق نشسته اند نگاهی می اندازد و می گوید: معلمی علاقه من هست. در جوانی نمی خواستم معلم شود، ولی نمی دانم چطور شد در این مسیر افتادم. این دغدغه را دارم که جوانان موفق باشند. تلاش کردم شاگردانم را صحیح تربیت کنم و تحویل جامعه بدهم.

    معلم شهید رجایی بودم

    استاد وحیدی، معلم شهید رجایی در قزوین بوده و راجع به او می گوید: کمتر از یکسال معلم ایشان در چهارم ابتدایی بودم و بعد به پایتخت کشور عزیزمان ایران انتقال یافته شدم. شهید رجایی همشهری خودمان بود و یک نسبت فامیلی سببی هم داشتیم. دانش آموز خوبی بود.

    معلمی که بدنبال ثبت نامش در گینس است

    معلم کلاس اولم از پنجره داخل کلاس می آمد

    از استاد وحیدی پرسش می کنم روز های اول به مدرسه رفتن خودش را به یاد دارد ؟ محکم می گوید: «بله، یادم هست. معلم کلاس اولم به رحمت خدا رفت. ولی هنوز کلاس درسم در قزوین سرجایش هست. خاطرم می آید آن اوایل معلمم از پنجره کلاس که رو به کوچه بود می پرید و داخل می آمد. خیلی تعجب می کردم و برایم هر لحظه پرسش بود آیا اینکار را می کند که بعد فهمیدم چون دیر می کرده و نمی خواسته ناظم و مدیر مدرسه او را ببینند از پنجره می آمد. معلمان ما اینطور بودند و از مدیر مدرسه خیلی حساب می بردند.

    زنگ در را که می‌زنیم پسرش به اسقبالمان می‌آید. خودش هم جلوی در ایستاده و خوشامد می‌گوید. اندام نحیف و صدای آرامی دارد ولی خوشرو و مهربان به نظر می‌رسد. صدایش به

    او یادش نمی آید که شاگردانش را زده باشد یا از معلمانش کتک خورده باشد. خودش تعریف می کند که « من در دوران مدرسه کتک نخوردم. دبستان مختلط می رفتم و معلم ها و اتفاقا دخترها خیلی دوستم داشتند. کوچک و ریز جسته بودم و شیطنت می کردم. موهای دخترها را می کشیدم و یا موقع بازی سنگ به پایشان می زدم. هیچ وقت شاگرد اول نمی شدم ولی درسم بد هم نبود.»

    ” آ با کلاه” را من اختراع کردم

    معلمی که بدنبال ثبت نامش در گینس است

    استاد وحیدی غرق در خاطرات گذشته شده، با اشتیاق از دوران تدریسش در قزوین سخن می گوید و حتی اعتقاد است خیلی سریعتر از آنکه به حرف اول الفبا، ” آ با کلاه” بگویند او این نام را بر روی این حرف گذاشته بوده هست. این معلم پیشکسوت می گوید: « مخترع آ باکلاه من بودم ولی خودم نمی دانستم. تلفظ الف مدی و انتقال آن به فرزند ها سخت بود. یکی از همکارانم می گفت بگوییم آ شاپویی؛ آن موقع کلاه شاپویی تازه مد شده است بود و فرزند ها نمی شناختند. خودم اسم الف مدی را آ با کلاه گذاشتم و اینطور به فرزند ها درس می دادم. بعد که به پایتخت کشور عزیزمان ایران آمدم دیدم که تازه شروع کرده اند این اسم را روی الف گذاشته اند و می گویند آ با کلاه.»

    وی می افزاید: «تدریسم با موزیک بود.» و با خود آهنگین زمزمه می کند که : « الف هیچی نداااااره، ب یه نقطههه داره، …. با موزیک درس می دادم و فرزند ها پشت سرم تکرار می کردند».

    هیچ کدام از فرزندانم معلم نشدند

    از استاد پرسش می کنم کدام یک از فرزندانش راه او را ادامه داده اند؟ لبخندی می زند و می گوید: « پنج فرزند داشتم، یک پسرم فوت کرد. حالا 13 نوه و یک نتیجه دارم ولی هیچ کدام معلم نشدند. اضطراری نبود و نمی خواستند. ولی به همه ارزش ریاضی درس داده ام. فرزند ها و نوه هایم همه دانشگاه رفته هستند و دو نوه ام دکتر اند.»

    شاگردانش رسم دارند که نخستین جمعه مهرماه هر سال دور همدیگر جمع شوند. شاگردانش از متولد سال 30 هستند تا دهه 70 و 80 . خودش می گوید: بعضی شاگردانم با نوه هایشان می آیند. بعضی از آنها فوت کرده اند و خیلی هایشان الان دکتر و مهندس و دانشمند شده است اند. با سه نسل کار کرده ام و هنوز هم از تدریس خسته نشده ام. تلاش می کنم هیچ وقت به مادیات فکر نکنم. به لطف پروردگار و نه لطف آموزش و پرورش همواره زندگی ام خوب بوده هست. زندگی کرده ام که معلمی کنم نه اینکه معلمی کنم تا زندگی کرده باشم.»

    بارها گفته ام کتاب های تازه ریاضی مسئله دارند

    استاد وحیدی در دوران زندگی چندین جلد کتاب هم تالیف کرده و اعتقاد است تلاش کرده تا علاقه به ریاضی را در وجود فرزند هایی که اکثرا از ریاضی بیزار هستند ایجاد کند. او چهار نشانه تحصیل، تحقیق، تدریس و تالیف را در طول زندگی اش دنبال کرده و هنوز هم مطالعه می کند و دوست دارد به روز باشد. هرچند دور و بری هایش از اینکه روش های تدریس کتاب های تازه درسی را می داند متعجب می شوند ولی خودش آن را امری عادی می داند و تاکید می کند که « مرتب با درس های تازه جلو می روم و اطلاعاتم به روز هست. متاسفانه کتاب ها مرتب عوض می شوند و کاری نمی شود کرد. سال قبل به دکتر فانی وزیر آموزش و پرورش گفتم که این کتاب های ریاضی تازه خوب نیستند و فایده ای ندارند و سخت هستند. 72 سال است کار کرده ام و تجربه دارم.

    وی ادامه می دهد: گاهی از آموزش و پرورش سر می زنند و راجع به کتاب های تازه ایراداتی را مطرح می کنم، دروس ریاضی تازه تالیف مسئله دارند، ما هم خیلی گفتیم ولی گوش ندادند. می آیند و چشم می گویند ولی انجام نمی دهند.»

    چند توصیه به معلم های جدید

    این معلم پیشکسوت که بیش از 70سال از عمر خود را در کلاس های درس سپری کرده، توصیه هایی به معلمان تازه دارد و می گوید: «معلم بودن به تنهایی شرط نیست. معلم باید مربی باشد، حوصله کند و فرزند ها را به روز بار بیاورد و تربیت کند. فرزند های الان دیگر شبیه چند سال پیش نیستند و تفاوت دارند. بعضی فقط به اسم اینکه معلم هستند سر کلاس می روند، در حالی که باید شرایط معلم شدن را داشته باشد. دانش آموزی که سرکلاس نشسته است را به ما سپرده اند و امانت هست. هنگامی که سرکلاس هستم می بینم 30 دانش آموز، یعنی 60 چشم و 30 قلب به همراه قلب پدر و مادرشان به امید من هستند و نگاهم می کنند. با این قلب ها چه می کنیم؟ معلم با قلب مردم و با خدا سروکار دارد. انسان از خداست و به خدا بر می گردد و مقام معلم بالاست.

    وی ادامه می دهد: علت عدم علاقه مندی و فرار از درس و مدرسه و بعد کشور را باید ریشه یابی کرد. اگر فرهنگ ما درست شود همه چیز درست می شود. از من دیگر گذشته است و این ها را جهت آینده می گویم.

    پای صحبت شاگردانش می نشینم، چند نفرشان جوان اند و متولد دهه 70 و 80 و بعضی دیگر سنی ازشان گذشته. یکی از شاگردانش که شاید 60 سال را هم رد کرده باشد می گوید: « یک سال افتخار شاگردی استاد را داشتم و بعد از اینکه معلم شدم با ایشان همکار بودم و خیلی چیزها آموختم. ایشان اسوه و الگوی معلمی و اخلاق اند.»

    جوانترها پر از نشاط و انرژی اند، یکیشان معماری خوانده، یکی فیزیک خوانده و دیگری حقوق دان شده است هست. همه ارزش متفق القول می گویند سر کلاس استاد به ریاضیات علاقه مند شده است اند و با اشتیاق سر کلاس ریاضی نشسته اند. یکی از آنها می گوید: «تولدم 22 اردیبهشت هست. سال گذشته فراموش کردم 12 اردیبهشت تماس بگیرم و روز معلم را تبریک بگویم ولی چند روز بعد استاد تماس گرفت و تولدم را تبریک گفت و خیلی شرمنده شدم. حالا تلاش می کنم هر سال بیایم و به استاد سر بزنم.»

    واژه های کلیدی: ریاضی | زندگی | فرزند | قزوین | فرزندان | اخبار اجتماعی

    معلمی که بدنبال ثبت نامش در گینس است

    معلمی که بدنبال ثبت نامش در گینس است


    دانلود


    دانلود فایل ها

    نویسنده : blogzz

  • کتاب زبان اصلی J.R.R
  • دانلود رایگان کتاب از آمازون
  • تکست بوک
  • خرید کتاب انگلیسی
  • خرید کیندل آمازون
  • کتاب زبان اصلی
  • خرید کتاب زبان اصلی دانشگاهی
  • باکس کتاب
  • مانگا زبان اصلی
  • قیمت چاپ کتاب PDF
  • چاپ مانگا
  • رفتن به نوار ابزار